p4
به گواهی پژوهشگران حداقل از سه هزار
سال پیش در این سرزمین موضوع پوشاک جایگاهی مشخص و تعریف شده درمیان ایرانیان داشته است. برخی از کتیبه ها ونقش
برجسته های هخامنشی بیانگر این است که لباس وپوشاک افزون برکاربرد اولیه خود بنا به مرتبه ی اجتماعی صاحب لباس،
بافت و تزیینات متناسبی را می گرفته. گزنفون جامه کورش را سوار بر اسب چنین توصیف کرده است" بالاپوشی
ارغوانی وبرش خورده با نوارهای سفید وشلواری به رنگ قرمز نارنجی وشنلی تماما ارغوانی"
ردپای شكوه صنعت پارچهبافی ایرانی را در واژههای ايرانی كه به زبانهای مختلف راهيافته است، می توان دنبال کرد.
در زبان عربي: ديباج(از واژهي ديباگ به معني زری ابريشمی) و استبرق(از واژهی ستبرگ به معني نوعی پارچهی ابريشمی)
در زبان انگليسي: Tafta ( از واژهي تافته به معني نوعی پارچهی ابريشمی) Chintz (از واژهی چيت به معني نوعی پارچه کتانی)
در زبان روسي: Izarbaf ( از واژهی هزارباف به معني پارچه ی زرباف گلابتون) و Partcha ( از واژه ی پارچه)
بیان معانی. الفاظ و استفاده تمثیلی . استعاری یا واقعی از کارکردها و کیفیات لباس درفرهنگ و زبان فارسی
ً سابقه ای بس طولانی و به درازای تاریخ و تمدن ایرانی دارد و در آثار
بزرگان ادب پارسی نیز این مهم بسیار جلوه نموده و در مناظر گوناگون و متفاوتی بیان شده است. ادب فارسی امور مربوط به لباس را نظیر: صنایع و حِرَف مربوط به لباس؛ موقعیت اجتماعی لباس؛
رنگ و شکل؛ کارکردهای فرهنگی؛ اجتماعی؛ پوشیدگی؛ وقار؛ جمال؛ وجاهت و ... مفصلاً در خود جای داده است.
تنوع واژگان و تعداد زیاد ترکیبات زبانیِ ماخوذ از موضوع لباس گویای همدوشی زبان و پوشاک در طول تاریخ مردم ایران بوده است.